سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلیه

بهترین تمیزکننده برای کلیه ها چیست؟

 با نوشیدن یک لیوان آب جعفری روزمره تمام نمک و دیگر سموم انباشته شده در کلیه شما خارج می‌شود؛ جعفری به عنوان بهترین تمیز کننده کلیه شناخته شده و طبیعی است!

سال‌ها یکی پس از دیگری می‌گذرند و کلیه‌ها خون را با دفع نمک، سم و هر گونه شی ناخواسته که وارد بدن ما می‌شود، فیلتر می‌کنند. با گذشت زمان، نمک تجمع می‌یابد و این نیاز به تمیز کردن توسط عملیات نظافتی دارد.

اول یک دسته جعفری را تمیز بشویید، سپس آن را در تکه‌های کوچک بریده و آن را در یک قابلمه بریزید و با آب تمیز به مدت ده دقیقه بجوشانید و بگذارید سرد شود و سپس فیلترش کنید و آن را در یک بطری تمیز ریخته و در داخل یخچال بگذارید تا خنک شود.

با نوشیدن یک لیوان آب جعفری روزمره تمام نمک و دیگر سموم انباشته شده در کلیه شما خارج می‌شود، جعفری به عنوان بهترین تمیزکننده کلیه شناخته شده و طبیعی است!


بدهی مصر به ایران

آقای مبارک مرسی ! مصر یک عذرخواهی تاریخی به ایران بدهکار است

مگر همین عربستان از دو سال قبل ،برای شکستن کمرایران در تحریم ها ، با مشتریان نفت ایران ، یک یه یک مذاکره نمی کند که "از ایران نخرید ، ما خودمان به شما خواهیم فروخت"؟ مگر همین کشورهای جنوب خلیج فارس نبودند که به صدام در جنگ 8 ساله کمک های مالی و لجستیکی و اطلاعات کردند تا مردم ایران ، بیشتر کشته شوند؟مگر خود همین مصر نبود که برای صدام ، پیاده نظام فرستاد تا در جبهه ها ، مستقیماً با ایرانی ها بجنگند و اتفاقاً برخی از همان مزدوران مصری توسط رزمندگان ایرانی اسیر هم شدند ؟

مبارک مرسی

 

 

 

 

 

 

 محمد مرسی ، رئیس جمهور مصر مدت هاست که در خوش رقصی برای کشورهای عربی جنوب خلیج فارس ، کوتاهی نمی کند و از هر فرصتی برای اظهار ارادتمندی به شیوخ منطقه استفاده می کند. او می داند که اگر نبود شبکه "الجزیره" قطر که انقلاب مصر را پوشش دهد و میدان التحریر را پخش زنده کند ، آتش انقلاب ، مبارک را از تخت ریاست جمهوری به پایین نمی کشید تا فردی به نام مرسی ، میوه چین درخت انقلاب شود و به جای او بنشیند.

مرسی همچنین مدیون کمک های مالی کشورهای عربی جنوب خلیج فارس است و می داند که اگر به شیوخ ، نازک تر از گل بگوید ، نه تنها از دلارهای اهدایی خبری نیست، صدها هزار کارگر مصری که در حاشیه خلیج فارس و به ویژه عربستان سعودی کار می کنند ، باید دست از پا درازتر به مصر بازگردند.مرسی ، حتماً برای آنها کار ندارد.

تا اینجای کار اشکالی ندارد و هر آنچه بین مصر و دیگران می گذرد به خودشان مربوط می شود و اگر در این میان ، ابهت تاریخی مصر نیز، منکوب کشورهای تازه به دوران رسیده جنوب خلیج فارس گشته و تحقیر می شود نیز مشکل خودشان است.

اما دو نکته از افاضات اخیر محمد مرسی به ایران مربوط می شود که لازم است بدان پاسخ داده شود تا "تازه برتخت نشسته مصری" را اوهام برندارد:

 1 - محمد مرسی ، انسان تحصیل کرده ای است و از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی ، دکترا گرفته است . از این رو ، انتظار می رود او برخلاف شیوخی که به واسطه "انتقال قدرت از طریق اسپرم" ، ریاست بسیاری از کشورهای عربی دیگر را بر عهده دارند ، علمی تر سخن بگوید ولی گویا "جاهلیت" همچنان بر "علم" می چربد و از این رو ، رئیس جمهور تحصیل کرده مصر نیز از نام جعلی خلیج ع ر ب ی برای نامیدن خلیج فارس استفاده کرده است.

واقعاً باید به حال کسی که مدرک دکترا دارد و برخلاف علم تاریخ و جغرافیا ، نام تاریخی یک منطقه جغرافیایی را جعل می کند و نمی فهمد که این کار مانند آن است که کسی به قاهره بگوید مسکو ، و مصر را سرزمین پارس بنامد!



بخشی از متن سخنرانی جمال عبدالناصر رئیس جمهور وقت مصر در تاریخ 1956/1/16
برگرفته از سایت جمال عبدالناصر
مرسی حتی توان یادگیری از سلفش را هم ندارد.





2 - مرسی همچنین مدعی تهدید کشورهای عربی جنوب خلیج فارس توسط ایران شده و گفته است: مصر در ماه فوریه آینده میزبان نشست سازمان همکاری اسلامی خواهد بود و قاهره پیام شفافی را در این نشست ارسال خواهد کرد که کسی حق ندارد هیچ یک از کشورهای منطقه را تهدید کند.
وی همچنین برای مقابله با تهدیدات علیه کشورهای عربی ، پیشنهاد ناتوی عربی را مطرح کرده است.

در این باره از "رئیس جمهوری که دیر آمده و زود می خواهد برود" باید پرسید که ایران کی و کجا و چگونه کشورهای عربی جنوب خلیج فارس را تهدید می کند؟ مختصات و مشخصات این تهدید خیالی چیست؟
 اتفاقاً این کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس هستند که ایران را تهدید می کنند. آیا دادن پایگاه های متعدد نظامی به نیروهای آمریکایی که علیه ایران هستند ، تهدید ایران محسوب نمی شود؟
مگر همین عربستان از دو سال قبل ،برای شکستن کمرایران در تحریم ها ، با مشتریان نفت ایران ، یک یه یک مذاکره نمی کند که "از ایران نخرید ، ما خودمان به شما خواهیم فروخت"؟
 مگر همین کشورهای جنوب خلیج فارس نبودند که به صدام در جنگ 8 ساله کمک های مالی و لجستیکی و اطلاعات کردند تا مردم ایران ، بیشتر کشته شوند؟
مگر خود همین مصر نبود که برای صدام ، پیاده نظام فرستاد تا در جبهه ها ، مستقیماً با ایرانی ها بجنگند و اتفاقاً برخی از همان مزدوران مصری توسط رزمندگان ایرانی اسیر هم شدند؟
محمد مرسی بهتر است به جای "آسمان و ریسمان به هم بافتن" و "یاوه گفتن" ، از مردم ایران به خاطر همدستی مصر با صدام در جنایت علیه ایرانیان عذرخواهی کند ؛ چه آن که مصر این عذرخواهی تاریخی را به ایران بدهکار است.

مرسی اگر نگران امنیت اعراب است و در اندیشه ناتوی عربی ، به جای آن که به فکر اعراب جنوب خلیج فارس باشد که عمدتاً در رفاه و امنیت به سر می برند - به جز اکثریت معترض بحرینی ها - بهتر است نگاهی به همسایه عربی اش ، فلسطین بکند که 60 سال است در سایه ظلم اسرائیل و بی غیرتی کشورهای عربی و از جمله مصر ، تحت اشغال است.

ایران برای حمایت از خالد اسلامبولی با مصر قطع رابطه کرد و مرسی اینقدر غیرت نداشت که بجای ارتباط با رژیم صهیونیستی با ایران رابطش را عادی کند
 راستی آیا همین "مرسی اسلامگرای دو آتشه ی اخوانی" در جنگ 8 روزه غزه ، حتی یک "فشنگ" هم به هم کیشان و همزبانان و همسایگان فلسطینی اش داد تا از خود در برابر تجاوز اسرائیلی ها ، دفاع کنند و کمتر کشته شوند؟!
در عوض سفارت مصر و اسرائیل را راه اندازی کرد که ارادت خود را به صهیونیستها نشان دهد


غرور بی جا

غرور بی جا

 

شنیدستم که هر کوکب جهانیست        جداگانه زمین و آسمانیست

 

زمین در جو این افلاک مینا                    چو خشخاشی بود بر روی دریا

 

تو خود بنگر کز این خشخاش چندی        سزد تا بر غرور خود بخندی

 

 

 

عقاب    عقاب

 

 روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست      وندر طلب طعمه پر و بال بیاراست 

 

ع    ع

 

بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت         امروز همه ملک جهان زیر پر ماست

 

                 ع

 

گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد         جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست

 

          ع 

 

بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید      بنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست

 

                                        کمان 

 

ناگه ز کمینگاه یکی سخت کمانی      تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست

 

 

 

                          ع

 

بر بال عقاب آمد آن تیر جگر سوز     وز عرش مر او را به سوی خاک فرو کاست

 

 

 

                            ع

 

بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی          بگشود پر خویش سپس از چپ و از راست

 

    تیر

 

گفتا:عجب است اینکه زچوبست و ز آهن      این تیزی و تندی و پریدن ز کجا خاست؟

 

   پر

 

بر تیر نظر کرد و پر خویش بر او دید       گفتا: ز که نالیم که از ماست که بر ماست!

منبع : کانون فرهنگی شهدا


عمار یاسر

ابو یقظان عمار بن یاسر عنسی از تبار عبار مذحج یمن و حلیف و هم‌پیمان قبیله بنی مخزوم مکه بود و در حدود 57 سال قبل از هجرت پیامبر در قبیله بنی مخزوم به دنیا آمد. پدرش یاسر و مادرش سمیه از مسلمانان پیشگام و اولین شهیدان اسلام بودند.
عمار در حدود 48 سالگی در نخستین سال‌های بعثت و به هنگام اقامت رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم در خانه ارقم اسلام آورد و در این راه تمام آزارها و شکنجه‌ها را به جان خرید.
به علت این که از مهاجران یمنی محسوب می‌شد و در مکه طرفدار و پایگاه اجتماعی نداشت از مستضعفان به شمار می‌آمد.
مشرکان بت‌پرست مکی، مستضعفان ساکن مکه هم‌چون عمار، بلال و صهیب را به دلیل مسلمان‌شدن شکنجه می‌کردند و گاهی آنان را برهنه کرده، در برابر تابش آفتاب سوزان حجاز روی ریگ‌های داغ می‌خواباندند و کتک می‌زدند؛ گاهی زره فولادین بر بدن آنان می‌پوشاندند و آنها را در هنگام ظهر در برابر تابش آفتاب قرار می‌دادند و گاهی نیز تخته سنگی بزرگ روی سینه آنها می‌نهادند تا از این طریق آنان را وادار سازند از آیین محمد صلی الله علیه و آله و سلم دست بکشند.
عمار در اثر این شکنجه‌ها به همراه گروهی از مسلمانان به حبشه هجرت کرد و اندکی بعد، پس از آرامش نسبی مکه، به این شهر برگشت و آنگاه به مدینه هجرت نمود.
رسول خدا بین او و حذیفه بن یمان پیمان برادری استوار ساخت. عمار در ساخت مسجد النبی حضور فعال داشت. وقتی با توهین عثمان مواجه شد، پیامبر خدا در شان او، این خبر غیبی را فرمود:«انک من اهل الجنه، تقتلک الفئة الباغیة.» (تو از اهل بهشت هستی. ستم‌پیشگان تو را خواهند کشت.)
او در نبردهای بدر، احد، و جنگ های دیگر و نیز بیعت رضوان همراه رسول خدا حضور یافت و در همه این نبردها از پیشگامان لشگر اسلام بود.
پس از رحلت پیامبر، عمار در کنار سلمان، ابوذر و مقداد از اعضای اصلی هسته‌ی مرکزی تشیع، حضوری فعال داشت.
وی از مخالفان و معترضان به ماجرای سقیفه بود و در مواقع مختلف از امام علی علیه السلام دفاع کرد. برای دفاع از اسلام در جنگ یمامه در سال 12 قمری شرکت جست و گوش خود را از دست داد. عمار مدتی از سوی عمر والی شهر کوفه بود.
در هنگام خلافت عثمان، عمار از مخالفان مشهور حکومت بود و در این راه برای بار دیگر به مقام جانبازی در راه خدا نایل آمد.
نقل است که وقتی عثمان با سخنان منطقی عمار و انتقاد صریح او از چپاول ثروت مسلمانان از ناحیه حکومت، مواجه شد، وی را به شدت مورد ضرب و جرح قرار داد و لگدهای او بر شکم عمار باعث شد عمار به بیماری فتق مبتلا شود.




img/daneshnameh_up/f/f8/Ghabreamareyaser.JPG


پس از قتل عثمان، عمار از دعوت‌کنندگان مردم به بیعت با امام علی علیه السلام و از نخستین بیعت‌کنندگان با آن امام بود. از آن پس در همه صحنه‌ها یار مخلص و مشاور امین امیر مومنان بود و در جنگ‌های جمل و صفین نیز شمشیر زد تا این که در سال 37 هجری در 94 سالگی به ضرب شمشیر سپاه ستمگر معاویه، در جنگ صفین به فیض شهادت نایل آمد و خبر غیبی پیامبر خدا تحقق یافت.
مرگ عمار امیرالمؤمنین را سخت ناراحت کرد و در کنار پیکر بی‌جان او فرمود: رحم الله عماراً یوم ولد. . و یوم قتل. . . یبعث حیاً. آنگاه بر پیکر وی نماز خواند و بدنش را در منطقه صفین به خاک سپرد.

منابع:
الاصابه ج 2، الاستیعاب ج 2، اسدالغابه ج 4،


امام هفتم شیعیان

زندگینامه حضرت امام موسی کاظم علیه السلام        

نام امام هفتم ما , موسى و لقب آن حضرت کاظم ( ع ) کنیه آن امام ابوالحسن و ابوابراهیم است .

شیعیان و دوستداران لقب باب الحوائج به آن حضرت داده اند .

تولد امام موسى کاظم ( ع ) روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال 128 هجرى در ابواء اتفاق افتاد .

دوران امامت امام هفتم حضرت موسى بن جعفر ( ع )مقارن بود با سالهاى آخر خلافت منصور عباسى و در دوره خلافت هادى و سیزده سال از دوران خلافت هارون که سختترین دوران عمر آن حضرت به شمار است .

امام موسى کاظم ( ع ) از حدود 21 سالگى بر اثر وصیت پدر بزرگوار و امرخداوند متعال به مقام بلند امامت رسید , و زمان امامت آن حضرت سى و پنج سال و اندکى بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بیشتر بوده است , البته غیراز حضرت ولى عصر ( عج ) .

صفات ظاهرى و باطنى و اخلاق آن حضرت
حضرت کاظم ( ع ) داراى قامتى معتدل بود .

صورتش نورانى و گندمگون و رنگ مویش سیاه و انبوه بود .

بدن شریفش از زیادى عبادت ضعیف شد , ولى همچنان روحى قوى و قلبى تابناک داشت .

امام کاظم به تصدیق همه مورخان , به زهد و عبادت بسیار معروف بوده است .

موسى بن جعفر از عبادت و سختکوشى به عبد صالح معروف و درسخاوت و بخشندگى مانند نیاکان بزرگوار خود بود .

بدرههاى ( کیسههاى ) سیصددینارى و چهارصد دینارى و دو هزار دینارى میآورد و بر ناتوانان و نیازمندان تقسیم میکرد .

از حضرت موسى کاظم روایت شده است که فرمود : پدرم ( امام صادق - ع - ) پیوسته من را به سخاوت داشتن و کرم کردم سفارش میکرد .

امام ( ع ) با آن کرم و بزرگوارى و بخشندگى خود لباس خشن بر تن میکرد ,چنانکه نقل کردهاند : امام بسیار خشن پوش و روستایى لباس بود و این خودنشان دیگرى است از بلندى روح و صفاى باطن و بیاعتنایى آن امام به زرق و برقهاى گول زننده دنیا .

امام موسى کاظم ( ع ) نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه ومهربان بود .

همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود , و پنهان و آشکار به آنهاکمک میکرد .

برخى از فقراى مدینه او را شناخته بودند اما بعضى - پس از تبعیدحضرت از مدینه به بغداد - به کرم و بزرگواریش پى بردند و آن وجود عزیز راشناختند .

امام کاظم ( ع ) به تلاوت قرآن مجید انس زیادى داشت .

قرآن را باصدایى حزین و خوش تلاوت میکرد .

آن چنان که مردم در اطراف خانه آن حضرت گردمیآمدند و از روى شوق و رقت گریه میکردند .

بدخواهانى بودند که آن حضرت واجداد گرامیش را - روى در روى - بد میگفتند و سخنانى دور از ادب به زبان میراندند , ولى آن حضرت با بردبارى و شکیبایى با آنها روبرو میشد , و حتى گاهى با احسان آنها را به صلاح میآورد , و تنبیه میفرمود .

تاریخ , برخى از این صحنهها را در خود نگهداشته است .

لقب کاظم از همین جا پیدا شد .

کاظم یعنى : نگهدارنده و فروخورنده خشم .

این رفتار در برابر کسى یا کسانى بوده که از راه جهالت و نادانى یا به تحریک دشمنان به این کارهاى زشت و دور از ادب دست میزدند .

رفتار حکیمانه و صبورانه آن حضرت ( ع ) کم کم , بر آنان حقانیت خاندان عصمت و اهل بیت ( ع ) را روشن میساخت , اما آنجا که پاى گفتن کلمه حق - در برابر سلطان و خلیفه ستمگرى - پیش میآمد , امام کاظم ( ع ) میفرمود : قل الحق و لو کان فیه هلاکک یعنى : حق را بگو اگرچه آن حقگویى موجب هلاک تو باشد .

ارزش والاى حق به اندازهاى است که باید افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند .

در فروتنى - مانند صفات شایسته دیگر خود - نمونه بود .

با فقرامینشست و از بینوایان دلجویى میکرد .

بنده را با آزاد مساوى میدانست ومیفرمود همه , فرزندان آدم و آفریدههاى خداییم .

از ابوحنیفه نقل شده است که گفت : او را در کودکى دیدم و از اوپرسشهایى کردم چنان پاسخ داد که گویى از سرچشمه ولایت سیراب شده است .

براستى امام موسى بن جعفر ( ع ) فقیهى دانا و توانا و متکلمى مقتدر و زبردست بود .

محمد بن نعمان نیز میگوید : موسى بن جعفر را دریایى بیپایان دیدم که میجوشیدو میخروشید و بذرهاى دانش به هر سو میپراکند .

امام ( ع ) در سنگر تعلیم حقایق و مبارزه
نشر فقه جعفرى و اخلاق و تفسیر و کلام که از زمان حضرت صادق ( ع ) و پیش از آن در زمان امام محمد باقر ( ع ) آغاز و عملى شده بود , در زمان حضرت امام موسى کاظم ( ع ) نیز به پیروى از سیره نیاکان بزرگوارش همچنان ادامه داشت ,تا مردم بیش از پیش به خط مستقیم امامت و حقایق مکتب جعفرى آشنا گردند , واین مشعل فروزان را از وراى اعصار و قرون به آیندگان برسانند .

خلفاى عباسى بنا به روش ستمگرانه و زیادهروى در عیش و عشرت , همیشه درصدد نابودى بنى هاشم بودند تا اولاد على ( ع ) را با داشتن علم و سیادت ازصحنه سیاست و تعلیم و ارشاد کنار زنند , و دست آنها را از کارهاى کشور اسلامى کوتاه نمایند .

اینان براى اجراء این مقصود پلید کارها کردند , از جمله : چندتن از شاگردان مکتب جعفرى را تشویق نمودند تا مکتبى در برابر مکتب جعفرى ایجاد کنند و به حمایتشان پرداختند .

بدین طریق مذاهب حنفى , مالکى , حنبلى وشافعى هر کدام با راه و روش خاص فقهى پایهریزى شد .

حکومتهاى وقت و بعد ازآن - براى دست یابى به قدرت - از این مذهبها پشتیبانى کرده و اختلاف آنها رابر وفق مراد و مقصود خود دانستهاند .

در سالهاى آخر خلافت منصور دوانیقى که مصادف با نخستین سالهاى امامت حضرت موسى بن جعفر ( ع ) بود بسیارى از سادات شورشى - که نوعا از عالمان وشجاعان و متقیان و حق طلبان اهل بیت پیامبر ( ص ) بودند و با امامان نسبت نزدیک داشتند - شهید شدند .

این بزرگان براى دفع ستم و نشر منشور عدالت وامر به معروف و نهى از منکر , به پا میخاستند و سرانجام با اهداء جان خویش ,به جوهر اصلى تعالیم اسلام جان میدادند , و جانهاى خفته را بیدار میکردند .

طلوعها و غروبها را در آبادیهاى اسلامى به رنگ ارغوانى درمیآوردند و بر در ودیوار شهرها نقش جاوید مینگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر مأ ذنههاى مساجداسلام شعلهور میساختند .

در مدینه از کارگزاران مهدى عباسى فرزند منصور دوانیقى در عمل , همان رفتار زشت دودمان سیاه بنى امیه را پیش گرفتند , و نسبت به آل على ( ع )آنچه توانستند بدرفتارى کردند .

داستان دردناک فخ در زمان هادى عباسى پیش آمد .

علت بروز این واقعه این بود که حسین بن على بن عابد از اولادحضرت امام حسن ( ع ) که از افتخارات سادات حسنى و از بزرگان علماى مدینه و رئیس قوم بود , به یارى عدهاى از سادات و شیعیان در برابر بیدادگرى عبدالعزیز عمرى که مسلط بر مدینه شده بود , قیام کردند و با شجاعت ورشادت خاص در سرزمین فخ عده زیادى از مخالفان را کشتند , سرانجام دشمنان دژخیم این سادات شجاع را در تنگناى محاصره قرار دادند و به قتل رساندند وعدهاى را نیز اسیر کردند .

مسعودى مینویسد : بدنهایى که در بیابان ماند طعمه درندگان صحرا گردید .

سیاهکاریهاى بنى عباس منحصر به این واقعه نبود .

این خلفاى ستمگر صدهاسید را زیر دیوارهاى و میان ستونها گچ گرفتند , و صدها تن را نیز در تاریکى زندانها حبس کردند و به قتل رساندند .

عجب آنکه این همه جنایتها را زیرپوشش اسلامى و به منظور فروخواباندن فتنه انجام میدادند .

حضرت موسى بن جعفر ( ع ) را هرگز در چنین وضعى و با دیدن و شنیدن آن همه مناظر دردناک و ظلمهاى بسیار , آرامشى نبود .

امام به روشنى میدید که خلفاى ستمگر در پى تباه کردن و از بین بردن اصول اسلامى و انسانیاند .

امام کاظم ( ع )سالها مورد اذیت و آزار و تعقیب و زجر بود , و در مدتى که از 4 سال تا 14سال نوشتهاند تحت نظر و در تبعید و زندانها و تک سلولها و سیاهیچالهاى بغداد- در غل و زنجیر - به سر میبرد .

امام موسى بن جعفر ( ع ) بیآنکه - در مراقبت از دستگاه جبار هارونى -بیمى بدل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسیدگى میکرد و از گردآورى وحفظ آنان و جهت دادن به بقایاى آنان غفلت نداشت .

آن زمان که امام ( ع )در مدینه بود , هارون کسانى را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه وکنار خانه امام ( ع ) میگذرد , وى را آگاه کنند .

هارون از محبوبیت بسیار ومعنویت نافذ امام ( ع ) سخت بیمناک بود .

چنانکه نوشتهاند که هارون , درباره امام موسى بن جعفر ( ع ) میگفت : میترسم فتنهاى بر پا کند که خونها ریخته شود و پیداست که این قیامهاى مقدس را که سادات علوى و شیعیان خاص رهبرى میکردند و گاه خود در متن آن قیامها و اقدامهاى شجاعانه بودند از نظردستگاه حاکم غرق در عیش و تنعم به ناحق فتنه نامیده میشد .

از سوى دیگراین بیان هارون نشانگر آن است که امام ( ع ) لحظهاى از رفع ظلم و واژگون کردن دستگاه جباران غافل نبوده است .

وقتى مهدى عباسى به امام ( ع ) میگوید : آیا من را از خروج خویش در ایمنى قرار میدهى نشانگر هراسى است که دستگاه ستمگر عباسى از امام ( ع ) و یاران و شیعیانش داشته است .

به راستى نفوذمعنوى امام موسى ( ع ) در دستگاه حاکم به حدى بود که کسانى مانند على بن یقطین صدراعظم ( وزیر ) دولت عباسى , از دوستداران حضرت موسى بن جعفر ( ع ) بودندو به دستورات حضرت عمل میکردند .

سخن چینان دستگاه از على بن یقطین در نزد هارون سخنها گفته و بدگوییهاکرده بودند , ولى امام ( ع ) به وى دستور فرمود با روش ماهران و تاکتیک خاص اغفالگرانه ( تقیه ) که در مواردى , براى رد گمى حیله هاى دشمن ضرورى و شکلى ازمبارزه پنهانى است , در دستگاه هارون بماند و به کمک شیعیان و هواخواهان آل على ( ع ) و تزویج مذهب و پیشرفت کار اصحاب حق , همچنان پاى فشارد - بیآنکه دشمن خونخوار را از این امر آگاهى حاصل شود - .

سرانجام بدگوییهایى که اطرافیان از امام کاظم ( ع ) کردند در وجود هارون کارگر افتاد و در سفرى که در سال 179 ه .

به حج رفت , بیش از پیش به عظمت معنوى امام ( ع ) و احترام خاصى که مردم براى امام موسى الکاظم ( ع ) قائل بودند پى برد .

هارون سخت از این جهت , نگران شد .

وقتى به مدینه آمد و قبرآن و قبر منور پیامبر اکرم ( ص ) را زیارت کرد , تصمیم بر جلب و دستگیرى امام ( ع ) یعنى فرزند پیامبر گرفت .

هارون صاحب قصرهاى افسانهاى در سواحل دجله , و دارنده امپراطورى پهناور اسلامى که آفتاب میگفت بتاب که هر کجابتابى کشور اسلامى و قلمرو من است آورند , دستور داد چند کجاوه باکجاوه امام ( ع ) بستند و بعضى را نابهنگام و از راههاى دیگر ببرند , تا مردم ندانند که امام ( ع ) را به کجا و با کدام کسان بردند , تا یأ س بر مردمان چیره شود و به نبودن رهبر حقیقى خویش خو گیرند و سر به شورش و بلوا برندارندو از تبعیدگاه امام ( ع ) بیخبر بمانند .

و این همه بازگو کننده بیم و هراس دستگاه بود , از امام ( ع ) و از یارانى که - گمان میکرد - همیشه امام ( ع ) آماده خدمت دارد میترسید , این یاران با وفا - در چنین هنگامى - شمشیرهابرافرازند و امام خود را به مدینه بازگردانند .

این بود که با خارج کردن دوکجاوه از دو دروازه شهر , این امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار تبعیدامام ( ع ) را فریبکارانه و با احتیاط انجام داد .

بارى , هارون , امام موسى کاظم ( ع ) را - با چنین احتیاطها و مراقبتهایى از مدینه تبعید کرد .

هارون , ابتدا دستور داد امام هفتم ( ع ) را با غل و زنجیر به بصره ببرندو به عیسى بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود , نوشت , یک سال حضرت امام کاظم ( ع ) را زندانى کند , پس از یک سال والى بصره را به قتل امام ( ع )مأ مور کرد .

عیسى از انجام دادن این قتل عذر خواست .

هارون امام را به بغدادمنتقل کرد و به فضل بن ربیع سپرد .

مدتى حضرت کاظم ( ع ) در زندان فضل بود .

در این مدت و در این زندان امام ( ع ) پیوسته به عبادت و راز و نیاز باخداوند متعال مشغول بود .

هارون , فصل را مأ مور قتل امام ( ع ) کرد ولى فضل هم از این کار کناره جست .

بارى , چندین سال امام ( ع ) از این زندان به آن زندان انتقال مییافت .

در زندانهاى تاریک و سیاهچالهاى دهشتناک , امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقیقى خود ( الله ) راز و نیاز میکرد و خداوند متعال را بر این توفیق عبادت که نصیب وى شده است سپاسگزارى مینمود .

عاقب آن امام بزرگوار در سال 183 هجرى در سن 55 سالگى به دست مردى ستمکار به نام سندى بن شاهک و به دستور هارون مسموم و شهید شد .

شگفت آنکه , هارون با توجه به شخصیت والاى موسى بن جعفر ( ع ) پس ازدرگذشت و شهادت امام نیز اصرار داشت تا مردم این خلاف حقیقت را بپذیرند که حضرت موسى بن جعفر ( ع ) مسموم نشده بلکه به مرگ طبیعى از دنیا رفته است ,اما حقیقت هرگز پنهان نمیماند .

بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قریش - در نزدیکى بغداد - به خاک سپردند .

از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پیدا کرد , و مورد توجه خاص واقع گردید , و شهر کاظمین از آن روز بنا شد و روى به آبادى گذاشت .

زنان و فرزندان حضرت موسى بن جعفر ( ع )
تعداد زوجات حضرت موسى بن جعفر ( ع ) روشن نیست .

بیشتر آنها از کنیزان بودند که اسیر شده و حضرت موسى کاطم ( ع ) آنها را میخریدند و آزاد کرده یاعقد میبستند .

نخستین زوجه آن حضرت تکتم یا حمیده یا نجمه داراى تقوا و فضیلت بوده و زنى بسیار عفیفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شیعیان حضرت رضا ( ع ) است .

فرزندان حضرت موسى بن جعفر را 37 تن نوشتهاند : 19 پسر و 18 دختر که ارشدآنها حضرت على بن موسى الرضا ( ع ) وصى و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است .

حضرت احمد بن موسى ( شاهچراغ ) که در شیراز مدفون است .

حضرت محمد بن موسى نیز که در شیراز مدفون است .

حضرت حمزه بن موسى که در رى مدفون میباشد .

از دختران آن حضرت , حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است , و قبه وبارگاهى با عظمت دارد .

سایر اولاد و سادات موسوى هریک مشعلدار علم و تقوادر زمان خود بودهاند , که در گوشه و کنار ایران و کشورهاى اسلامى پراکنده شده ,و در همانجا مدفون گردیدهاند , روحشان شاد باد .

صفات و سجایاى حضرت موسى بن جعفر ( ع )
موسى بن جعفر ( ع ) به جرم حقگویى و به جرم ایمان و تقوا و علاقه مردم زندانى شد .

حضرت موسى بن جعفر را به جرم فضیلت و اینکه از هارون الرشید درهمه صفات و سجایا و فضائل معنوى برتر بود به زندان انداختند .

شیخ مفید درباره آن حضرت میگوید : او عابدترین و فقیهترین و بخشندهترین و بزرگ منشترین مردم زمان خود بود , زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت .

این جمله را زیاد تکرار میکرد : اللهم انى أ شأ لک الراحة عند الموت و العفوعند الحساب ( خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آید راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنى عفو را به من ارزانى دار ) .

امام موسى بن جعفر ( ع ) بسیار به سراغ فقرا میرفت .

شبها در ظرفى پول و آرد و خرمامیریخت و به وسایلى به فقراى مدینه میرساند , در حالى که آنها نمیدانستند ازناحیه کسى است .

هیچکس مثل او حافظ قرآن نبود , با آواز خوشى قرآن میخواند ,قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعى به دل میداد , شنوندگان از شنیدن قرآنش میگریستند , مردم مدینه به او لقب زین المجتهدین داده بودند .

مردم مدینه روزى که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند , شور و ولوله و غوغایى عجیب کردند .

آن روزها فقراى مدینه دانستند چه کسى شبها و روزها براى دلجویى به خانه آنها میآمده است .


همنشین

پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم میفرمایند:" ننشینید مگر نزد کسی که شما را از پنج چیز به طرف پنج چیز بخواند: از شک به یقین، از کبر و خود خواهی به فروتنی، از دشمنی به دوستی، از خود نمائی به اخلاص، و از میل به دنیا به طرف پارسائی.( مجموعه ورام.ج2.ص211)